آخر قصه ....

سلام عزیز ها ومهربون های من

دیروز قصه عشق من هم به اتمام رسید. داستانیکه برای خیلی از شماها اتفاق افتاده برای منم اتفاق افتاد

میتونم بگم دیشب رو تقریبا نخوابیدم

دیروز دومین گل رو براش فرستادم و اما نتیجه اش اینکه تو زندگیه من رو داری نابود می کنی و برو برای همیشه و دیگه نمیخوام با تو باشم .....

چرا همیشه معنی عاشق بودن اینه که بری و عشقت رو برای خوشبخت شدن تنها بزاری؟

چرا یاد نگرفتیم دوست داشتن و عاشق بودن یعنی موندن با عشقت و پاش صبوری کردن؟

عدد 7 عدد شانس منه و برای عشقم توی قسمت هفتم تموم شد.

اما برای عشقم 

شاید یه روزی نوشته های من رو دیدی نمیدونم کی اما میدونم دنیا خیلی اتفاق ها رو تکرار می کنه و شاید توی وقتیکه باور نکنی جلوی راه هم سبز بشیم

من عاشقت بودم اما دیگه نمی خوام باشم چون نمیخوام احساسیکه اینقدر برای مهمه و دوسش دارم به نابودی کشیده بشه.

و تو دیروز قلب من رو شکستی .....

من عاشقت بودم زندگیه من

اره درسته بودم

اما تو

تو بهترین بودی و هستی و حتی حرفهات که قلبم رو شکست نتونست عشقت رو ازم بگیره

برای تو همینکه دیگه من رو نداری کافیه

و اما ادمهاییکه به هر طریقی توی این رابطه تاثییر گذاشتن

این امتحان من نبود این امتحان همه بود حتی توییکه بازدید کننده سایت من بودی

لطفا کمی فکرکن شاید عشقت منظره شاید تو منتظره عشقت هستی

برای همتون از خداییکه همیشه مواظبم بود بهترین ها رو آرزو می کنم

ممنونم که توی این مدت با دعا هاتون، همراهیاتون، نوشته ها تون و از همه مهمتر بودنتون به من استقامت یاد دادید

مهربونای من خداحافظ